اولین مسافرت دختری
سلام به دخترم ايلين و پسرم آیدین دو تا فندوق مامان و بابا تقریبا شش ماهی بود که شمال نرفته بودیم به خاطر بارداری مامانی و زايمانم دیگه حوصلمون سر رفته بود آخه منتظر یه نی نی ناز بودیم که صحیح و سالم به دنیا بیاد دختر نازم دو ماه و شش روزه شدی که بیست و دو بهمن تصمیم گرفتیم بريم رفتیم شمال خونه ننه و عمو رفتنی یه کم اذیت شدم چون اصلا نمی خوابیدی شب حرکت کردیم نخوابیدی آیدین جونم هم که ذوق زده شده بود نمی خوابید و همش می پرسید مامان ،بابا نرسیدیم تا اینکه گفتیم آیدین خیلی مونده بخواب رسیدیم بیدارت میکنیم ، ننه ینا هم خونه ساختن ندیده بودیم ساعت یک و نیم بود رسیدیم تا جمعه اونجا بودیم آید...
نویسنده :
مامانی
23:13